دعاهای کودکان ۶، ۹، و ۱۲ ساله
براساس محتوا، دعای کودکان به چهار بخش تقسیم میشوند:
الف) دعاهای نوع دوستانه این دسته از دعاها خانواده، خویشان، دوستان، دیگران، حتی حیوانات خانگی و... را شامل می شود؛ برای نمونه، کودک شش ساله ای از خداوند می خواهد که ماهی اش را زنده نگه دارد یا کودک یازده ساله ای چنین دعا می کند: «خدایا، کمکم کن تا در دنیا جاروبرقی بزرگی اختراع کنم تا رفتگران با استفاده از آن خیابان ها را جارو کنند و خسته نشوند».
ب) دعاهای شخصی این دسته از دعاهای کودکان، برای سپاسگزاری، تشکر از خدا، اقرار به خطا و تقاضای رفتار پسندیده تر، بخشش های مادی و خواسته های مربوط به مدرسه و کارهای شخصی انجام می شود. پسر ده ساله ای در یکی از دعاهایش چنین می نویسد: «خدای عزیزم، سلام. من پارسال با دوستم در خونه ها را می زدیم و فرار می کردیم. خدایا، منو ببخش.» یا کودک شش ساله ای چنین تقاضایی دارد: «خدایا، بهم یک عروسک بده. خدایا، به داداشم یک ماشین پلیس بده»!
ج) دعاهای پیشگیرانه دعاهای نوع سوم، دعاهایی است که در آنها پیشگیری از خطرات فیزیکی دنیا و شفای امراض برای خود و دیگران تقاضا می شود؛ دختر یازده ساله ای در دعای خود از خدا می خواهد: «خدایا، در این لحظه ی زیبا از تو می خواهم که به پدر و مادر همه ی بچه های تالاسمی پول عطا کنی تا همه ی ما بتوانیم دارو بخریم و از درد و عذاب سوزن در شب ها رها شویم و در خواب شبانه مانند بچه های سالم پروانه بگیریم و از کابوس سوزن ها رها شویم». کودک هفت ساله ای چنین می گوید: «خدای مهربانم، از شما می خواهم اگر در شهر ما سیل آمد، به سرعت من را به ماهی تبدیل کنی».
د) دعاهای رسمی دعاهای رسمی، در قالب یکسری محفوظات تکرار می شوند و شامل دعاها و عبادات وارد شده در دین و نیز نیایش هایی که در مدرسه خوانده می شود، می باشد. این دعاها بیشتر جنبه ی عادت و کلیشه دارد و توجه کمتری در آنها دیده می شود. در برخی از برنامه های کودک نیز متأسفانه دعاهای کلیشه ای غالب شده است، به گونه ای که کودکان درباره ی دعا کردن دچار تکرار و تشابه شده اند تا جایی که اگر از کودکان خواسته شود چیزی از خدا بخواهند، معمولاً به صورت خودکار شفای بیماران را می خواهند، با آنکه شاید بیماری در ذهنشان نباشد.
کودکان هنگامی که مشغول دعا و مناجات با خداوند هستند، برداشت هایی متناسب با دنیای شناختی خود دارند و درباره ی خدایی که با او سخن می گویند، براساس سنین مختلف، تصوراتی این چنین دارند:
تا 9 سالگی: در نیایش و عبادات، خدا با همان ویژگی انسان فیزیکی، تصور می شود. هنگامی که کودک مشغول دعا است، خدا را به صورت فیزیکی در آن محل حاضر می داند یا می پندارد، خداوند بالای سر او در بهشت، با واسطه های مادی مانند میکروفون و دیگر دستگاه های شنود، به کلام و خواسته های آنان گوش می دهد. این کودکان تصور می کنند که دعاهای آنها به صورتی کاملاً سحرآمیز و سریع مستجاب می شود و اگر این گونه نباشد، علت آن را در مسائل اخلاقی و رفتارهای بد خود تلقی می کنند؛ برای نمونه، دختر هفت ساله ای از خدا می خواهد: «خدای مهربان، من یک جفت کفش می خواهم که بنفش باشد و موقع راه رفتن تق تق کند! ممنونم خدایا!»
10 تا 12 سالگی: در این گروه سنی، بیشتر دعاهای نوع دوستانه دیده می شود، دعاهای نوع سوم نیز زمینه ی طرح بیشتری می یابند. مفهوم خدا در عبادات از صورت انسانی به صورت فوق بشری و فوق طبیعی تغییر می یابد و کمی بعد، در سنین نزدیک به بلوغ، تصور فیزیکی خدا جای خود را به تصوراتی با روحانیت بیشتر می دهد؛ برای نمونه، در یکی از این دعاها از کودک یازده ساله آمده است که من دعا می کنم که خودمان نه، همه مردم جهان در روز قیامت به بهشت بروند.
12 سالگی به بعد : ادعیه ی نوع دوستانه در این سنین و نیز دوران بلوغ به اوج خود می رسد. دعاهای شخصی نیز بیشتر متوجه تعالی رفتار می شود و مسئله اقرار و طلب بخشش در آنها فزونی می یابد. این گروه معتقدند که خدا با آگاهی از مصلحت بندگان، دعاهای غیرضروری، غیرصادقانه، خالی از اعتقاد و غیرمناسب آنان را اجابت نمی کند. انتظار کودک از دعا برخی از کودکان انتظار دارند که خداوند تمام دعاهای آنان را مستجاب کند و آنها را به تمام آرزوهایشان برساند. حتی گاهی انتظار دارند خداوند همکلاسی آنان را که رفتار خوبی نداشته اند، تنبیه کند. بدیهی است که چنین انتظاری نادرست می باشد و پذیرفتنی نیست.